نگاهم بهت غمبار کبوتر را وجب می زد
که زنگ چشم نمناکی مرا آغشته خود کرد
در آن دور غبار آلود بی یاری
تنها یک صدا می گفت می مانی
به آواز قناری های زرد بی قفس شک کرده بودم
که دیدم نوک به نوک پیغام می دادند آسودم
به ابروی نگار پر شرر دل بسته بودم
به ناگه خویشتن گم در کمان نور فهمیدم
به حسرت در میان شوره زار جهل در زاری
نوائی آمد و مژده که روزی نیک،نیک می مانی
و دیگر نا امید از درگه امید نتوان گشت
و دیگر بی قرار از خش خش پائیز نتوان گشت
نه دیگر مست آن شربم که شیطان ساقیش باشد
نه دیگر بسته ی دستی که در آتش بیاندازد
رها، آزاد آزادم، خدایا نیک دریابم
رها، آزاد آزادم ، خدایا نیک دریابم
آگاه باشید به نسیمی که هر از گاهی بر شما می وزد
متولد85(شنبه 86 اردیبهشت 8 ساعت 9:0 صبح )
دیدگاههای دیگران () |